۱۳۹۴ شهریور ۳, سه‌شنبه

دنياي پيچيده بچگى

وقتي با فسقلي به مغازه مى رويم تا اسباب بازي بخريم، يك قانون داريم آنهم اينكه اسباب بازي گران نبايد باشد. فسقلي هم بدون چون و چرا خيال اسباب بازي گران را از سر بيرون مى كند. براى خودم هم هميشه جالب است كه چطور با من سر آن چانه نمى زند! اصلا مطمئن نيستم كه حتى معنى گران را مى فهمد يا نه!
ديروز وقتى رفته بودم از مهد بياورمش، جلوى در آسانسور با غصه به من گفت: "جيبْ بوى" يه ترانسفورمر داره كه "سِوِنتين دالِر " هست!
اول نفهميدم چه مى گويد، چندبار كه تكرار كرد فهميدم منظورش قيمت اسباب بازي ترانسفومر است. جا خوردم! يعنى در سن سه سال و هشت ماهگى ممكن است قيمت اسباب بازي براي آدم مهم باشد! فوري بهش گفتم :خب توانسفورمر تو هم "فيفتين دالِر" بوده. دروغ نگفته بودم، حالا درسته كه حراج شده بوده من هم يك كوپن داشتم و در نهايت پنج دلار پولش را داده بودم ولي قيمت اصليش كه پانزده دلار بوده! فسقلي هم خوشحال شد و با خنده گفت : ترانسفورمر منم فيفتين دالِر هست!!! با خودم فكر مى كنم يعنى پسرك معنى قيمت و اين چيزها را مى فهمد، يعنى برايش فرقي مى كرد اگر مى گفتم پنج دلار؟ اصلا كار درستى كردم كه پسرك را مطمئن كردم كه اسباب بازى او هم قيمتش بالاست! شايد بايد برايش توضيح مى دادم كه نبايد ... شايد ... نكند ... اصلا چه دنياي پيچيده اي دارند اين فسقلي ها در سن كودكى! يعنى وقتى فسقلي نوجوان شود دنيايش چطور مى شود!؟!