وقتی باغچهٔ حیاطتان پر از ریحان و نعناع باشد، میدانی که عطرشان خوب است. دوستشان داری. هر چه نان و پنیر و سبزی میخوری، سیر نمیشوی. ولی فقط در غربت میتوانی بفهمی که عطر ریحان و نعناع یعنی چه.
دلم می خواهد روزی داستانی بنویسم که برای همیشه ماندگار شود. شاید یکی از روزهای بعد از چهل سالگی. با نقد داستانهایم به من کمک کنید تا بتوانم بهتر بنویسم. ( لطفا در مورد نوشته هایم نظر بگذارید. نوشته های بی ربط پاک می شود)
che ghadr ghashang,atre reihun albate ba nun sangak va kubide bishtar khoshmaze mishe
پاسخحذف