روی مبل نشسته ام. چایی نباتم را هم می زنم. تلفن را گذاشته ام روی بلند گو. صدای ساز و آواز آقای شوهر از هزار مایل دورتر می آید. آرام آرام چایی نبات را هورت می کشم.
"یره گه کار مو و تو دره بالا می گیره
ذره ذره دره عشقت تو دلم جا می گیره
روز اول به خودم گفتم اییَم مثل بقی
حالا کم کم می بینم کار دره بالا می گیره
چن شب واز مدوزم چشمامه تا صبح به چخت
یا به یک سم بی خودی مات می مينه و را می گیره ... "
پست قشنگی بود!
پاسخحذفسلام...!
پاسخحذفکباب فرمودید این دلهای ما را که بابا جان! اشکالی نداره ان شاءالله همین روزها میرین دوباره پیش هم...
اما خدایی این زندگی هر مرحله اش که دردی درمون شه یکی دیگه در راهه واسه همین صبور بودن رو می شه از همین دوری ها تمرین کرد تا در آینده ها تو سختی ها کمتر به آدم سخت بگذره...
اخی ، خیلی خوب بود مریم جونم
پاسخحذف