۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

براي اولين بار

ديروز براي اولين بار تونست كه دمر بشه. حواسم بهش نبود. داشتم جمع و جور مي كردم. يهو برگشتم و ديدم كه دمر شده. از خوشحالي مي خواستم جيغ بكشم. احساس مي كردم كه پسرم قهرمان شده. ولي خودش نفهميده بود كه چه كار بزرگي كرده. غرغر مي كرد كه برش گردونم. آخه اصلا دوست نداره كه دمر باشه! اول به آقاي شوهر زنگ زدم و بعدش هم به مامانم اينها و خبر موفقيت كوچكم را دادم. كاش اينقدر من و اين كوچولو تنها نبوديم و ذره ذره بزرگ شدنش رو عزيزترين هايمان هم مي ديدند.

۲ نظر:

  1. چه قشنگ! از این به بعد دوبین به دست باش که فیلم بگیری!

    پاسخحذف
  2. واااااااااای عسیس منه این پسر :* دوسش دارم دلم قنج یا غنج :) رفت :*

    پاسخحذف