هی از من می پرسن که به هیچی ویار نداشتی؟
هی من هم جواب می دم که والله اولش یه چیزایی دلم می خواست، مثلا نون سنگک، قره قوروت ... ولی اینجا پیدا نمی شد. بعد خیلی منطقی با خودم و بچه صحبت کردم که بی خیال ویار و هوس تو غربت! آخه بدتر حسرت به دل می مونید!
۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه
در غربت ۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
عزیز دلمممممم مگه من نگفتم هر چی می خوای بگو برات پست می کنم !!! اصن با خودت کار ندارم، عزیز خاله رو چرا اذیت می کنی !!
پاسخحذفاصن یوسف جون خاله بگو چی می خوای خودم برات میارم :*
میگفتی ترنّم بانو سرِ یه چشم به هم زدن برات یه نون سنگک مشتی میپخت؟!!
پاسخحذف:) اى جانم. خوبه كه هر دوتون منطقي قبول كردين
پاسخحذفکامنت های من چرا اینجا نیستند. یک دو سه امتحان می شه... مریم.منصوری
پاسخحذفیک بار دیگه با ورد پرس امتحان می شه . یک دو سه
پاسخحذفخب حالا که امتحان شد. می خواستم اینو بگم که: چرا می گی نداری،گفتنش را بگو یک سری چیزهای دیگه هم اضافه کن خدا رو چه دیدی، شاید پیدا شد!
پاسخحذفمریم خیلی عزیز
پاسخحذفنمی دونم چرا تا حالا بهت شخصن تبریک نگفته بودم مادر شدنت رو. این تبریک های فیس بوکی به نظرم درست و حسابی نیست.
آرزو می کنم خانواده ی کوچیک تون همیشه شاد و آروم کنار هم باشه و مطمئنم یوسف کوچیکت خوشبخت خواهد بود با داشتن چینین مادری.
خیلی تبریک می گم بهت. بوس.