۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

پياده روی

پرواز مرغان ماهيخوار
بالای سرم
هراس انگيز است
مردی سگش را با كالسكه به گردش آورده
خورشيد كم كمك به وصال آرامترين اقيانوس مي رسد
كودكي يك ساله همراه مادرش روي شنهای ساحل قهقهه مي زند
و من محو اينهمه زيبايي دلتنگ كودك كوچكم مي شوم
پشت به غروب خورشيد
راهي خانه

۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه

تن های تنها

- وای خدای من، اینجا رو نگاه کن، ... نارنج ...، می دونی چند ساله که نارنج نخوردم؟
پیرمردی که جلوی من در صف ایستاده بود برگشت به طرفم، لبخندی زد و گفت "نارنج با ماهی خیلی خوب می شه." دولا شد و چند تا نارنج برداشت.
- پس شما هم قراره آخر هفته سبزی پلو ماهی درست کنید؟
پیر مرد در حالی که نارنج ها را برای حساب کردن جلوی آقای صندوقدار می گذاشت گفت: " من که خودم بلد نیستم ماهی درست کنم، فردا میام رستوران روبه رویی، ماهی می گیرم، نارنج هام رو هم با خودم میارم"