۱۳۸۶ شهریور ۳۱, شنبه

در مزايا و معايب شوهر شاعر

شعر و شاعری آقای شوهر همچنان ادامه دارد و ديگر در جواب غر غر ها و ناله های من همش شعر تحويلم می دهد. اين هم سروده جديد ايشان: ه
سحر گفت مريم به شويش علی
که باشد مرا درد دندان غمی
بگفتش علی صبر کن دلبرا
که باشد همو درد را مرهمی
کم کم دارم به اين فکر ميفتم که اسم وبلاگم رو عوض کنم بگذارم ديوان آقای شوهر!!!!! ه

۱۳۸۶ شهریور ۲۲, پنجشنبه

رمضان

خدایا دلم برایت تنگ شده. رمضان هم آمد. رهایم نکن. کمکم کن تا تو را بیشتر یاد کنم. کمکم کن تا قویتر شوم. خدایا از همه بیشتر تو آگاهی به عیبهایم، به ضعفهایم ... مرا رها نکن ... مرا رها نکن ... مرا راها نکن ... دوستت دارم

۱۳۸۶ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

...

بوی جوهر خودکار آبی روی کاغذ سفید به همان اندازه نویسنده را مست می کند که یک لیوان شراب آدمی را

کاش

کاش کسی پیدا می شد و بالهای پرنده خیالم را می چید
تا اینقدر به اینطرف و آنطرف نپرد
کاش می نشست روی میزم و آرام می گرفت. حرف نمی زد
کاش راضی می شد به هر آنچه هست و نا امید می شد از هر آنچه که می خواست
دلم برایش می سوزد
همیشه در حال بال بال زدن است
خنده ام می گیرد از این همه انرژی و امیدش
نمی داند که دیگر من مثل گذشته نه پر از انرژیم نه پر از ... من خسته ام ... کاش پرنده این را می فهمید

۱۳۸۶ شهریور ۱۲, دوشنبه

شعر و شاعری

صبح اول صبح ناگهان متوجه شدم که دارم شاعر می شوم. چند بیتی در وصف آقای شوهر سرودم و چند بیتی هم سیاسی گفتم. اشعار سروده شده را برای آقای شوهر خواندم. سرمست و شاد که بالاخره من هم توانستم چند جمله موزون بگویم. آقای شوهر بعد از شنیدن سروده های این جانب مکثی کرد و فکری کرد و گفت
این مریم من مهندس عمران است ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه عاشق به علوم ادب ایران است
بنشسته به جسم در کلاس فیزیک ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه در دل به تئاتر و سینما حیران است
با شنیدن سروده های آقای شوهر دوزاریم افتاد که من تا شاعری راهی بس دراز در پیش دارم. پس خیال شاعری را گوشه ای گذاشته به همان مهندسی عمران چسبیده ایم و مشغول به علم آموزی هستیم. تا خدا چه خواهد و چه پیش آید