۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

آن روز‌ها آن دور ها

دنبال یک فایلی میگردی که خیلی‌ وقت پیش‌ها نمیدانی توی کدوم فولدر گذاشتی. ایمیل‌هایت را زیر و رو میکنی‌ تا شاید پیدایش کنی‌. یکی‌ یکی‌ ایمیل‌های روز‌های خیلی‌ دور را مرور میکنی‌ که میرسی‌ به یک عکس. یک عکس پر از خنده، پر از برف، یک عکس خیلی‌ خواهرانه. یادت میرود که دنبال چه میگشتی.
دلت تنگ میشود. دلت برای برف، پشت بام، برای برف بازی تنگ میشود.
یادت می‌‌آید آن روزها را که هر سه تایمان در سه اتاق کنار هم درس میخواندیم؟ یادت می‌‌آید از من سوال میپرسیدی و من عصبانی میشدم و درست توضیح نمیدادم؟
کاش آن روز‌ها برگردد، آنوقت من هزار بار هر سوالی را که هر کدامتان داشته باشید توضیح میدهم ... قول میدهم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر