۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

وقتی‌ بیانیه شماره ۱۳ میرحسین رو خوندم ....

"راه سبز را زندگی کردن یعنی هر روز و همزمان که در خانه‌هایمان و سرکارمان و در کوچه و خیابان و بر سر معیشت‌های روزمره خود هستیم این پیام با غیرقابل انکارترین ندا تکرار شود، آن گونه که مسلمان بودن و ایرانی بودن و این زمانی بودن ما تکرار می‌شود. ... در همصدایی‌ها و پیوندها و چشم‌پوشی‌ها و یکرنگی‌ها و هوشمندی‌ها و سرزندگی‌هایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر می‌کند. ..."
داشتم فکر میکردم چطور میشه مبارزه کرد در حالی كه زندگی میکنیم و چطور میشه زندگی کرد در حالی كه مبارزه میکنیم. چطور میشه مبارزه بشه عین زندگیمون و چطور میشه زندگی بشه عین مبارزمون. چطور میشه هممون عضو راه سبز امید باشیم. یه چیز مثل جرقه اومد به ذهنم. جنبش سبز واسه خودش یک سری علامت هایی داره مثل علامت پیروزی، رنگ سبز، شعار هایی مثل یا حسین میر حسین و ...
میشه همه چیز های خوب رو بکنیم نشانه سبز بودن، همه کار های خوب، مثلا همه سبز ها وقتی از کنار هموطنشون رد میشن لبخند میزنن و سلام میکنند. تصورش رو بکنید كه تمام آدمها تو میدون ولی عصر یا تجریش به جای اینکه اخم کنند و به هم تنه بزنند، به هم لبخند بزنن، به هم سلام کنند. به انرژی مثبتی كه رد و بدل میشه فکر کنید. اونوقت دشمن مجبور میشه اخم کنه، مجبور میشه سلام نکنه. اگه باهم قرار بذاریم كه آدمی كه سبز هست یعنی کسی كه دروغ نمیگه، کسی كه حق کسی رو نمیخوره، یعنی کسی كه ...
ما كه میدونیم بیشماریم، پس اگه باهم قرار بذاریم كه خوب بشیم ، بهتر بشیم ، کاملتر بشیم ، اونوقت حتما کم کم دنیامون هم گلستان میشه. فکر کنم اینجوری میشه كه زندگی میشه عین مبارزه، اینجوری میشه كه مبارزه میشه عین زندگیمون ...

۶ نظر:

  1. kheili ghashang, please FWD it to all.

    پاسخحذف
  2. واي مريم سلام!
    چرا اينهمه وقت پشت در نگه داشتي منو.؟!
    انقدر اومدم اينجا و رفتم. همش مي گفت نمي شه بياي تو! مي گفت اينجا كسي جق ورود داره كه دعوت شده باشه. بعد با تيپپاي پرتم مي كرد تو صفحه ي اصلي بلاگر! ديگه پاك نا اميد شده بودممممممممممممممممممممممم

    الان قبل اينكه مطلب رو بخونم و بعد يهوي نكنه باز اينجا بسته بشه به روم دويدم كامنت بزارم بعد بخونم. هان؟
    با لهجه بخون لطفن:
    آخه چَــــرا؟!

    پاسخحذف
  3. مرسي مريم از توضيحت. خب من هنوز سر و صورتم زخميه از در و ديواري كه جلوم كشيدي پس تا مدتي طلبكار ت خواهم بود با عرض معذرت!
    بعدش مي خوام ببينم تو با اين قلمت ! نه مي خوام بببينم با اين قلم كولاكي كه خودت داري از نوشته هاي من (سردفتر پير و خسته ) لذت مي بري؟ شوخي مي كني ديگه! ما كجا مرمر بانو كجا بابااااااااااااا !

    پاسخحذف