۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

استاد باز نشسته

یکی از استادهای دانشگاه بیش از هفتاد و پنج سال داره. بعد از ده سال رضایت داده که باز نشسته بشه. تصمیم داره یک مسافرت طولانی بره. می‌خواد بعد از خیلی سال برگرده کشورش. ازش می‌پرسم که "باید برگشت یا موند". می‌خوام بدونم اگه تصمیم بگیرم بمونم، آخر خط که برسم چه حسی دارم!

می‌گه" اگه عاشق کارت باشی فرقی نداره که کجا زندگی کنی. چون بیشتر عمر آدم به انجام دادن کارش می‌گذره. ولی همیشه دلتنگ چیز‌هایی از وطنت می‌شی که هرچی بیشتر می‌گذره، تو هم بیشتر دلتنگ می‌شی. و خبر نداری که همه اون چیز‌ها تغییر کردن و دیگه نیستن."

دلم می‌سوزه واسه استادم. حالا که می‌خواد برگرده و لذت ببره از همه اون چیزایی که دلتنگش بوده، دیگه اون چیز‌ها نیستن و تغییر کردن.

الان من درست تو موقعییت جوونی اون استاد هستم. می‌تونم انتخاب کنم که بمونم تا همه اون چیز‌هایی که دوستشون دارم تغییر کنن و دیگه نباشن یا برگردم و کنار اون‌ها باشم و با همه اون‌ها تغییر کنم.

مسائل پیچیده کشور ایران رو هم به همه این معادلات باید اضافه کنم!

تصمیم گرفتن کار راحتی نیست...

۶ نظر:

  1. سلام...!
    نگاه کاملا مهندسی بود! ای ول! :)

    من فکر می کنم آدم در نهایت باید به دلش مراجعه کنه ولی در عین حال باید ببینه کجا بهتر می تونه بندگی خدا رو بکنه... چون واسه یه آدم معتقد تو لحظات سخت ایمان و اعتقاده که سختی رو قابل تحمل می کنه ولی اگر صرفا بنا به این باشه که جایی باشیم که فک می کنیم تعلقاتمون به ما نزدیکن احتمالا وقتی شرایط سخت بشه دیگه اونا انگیزه موندن رو نگه نمی دارن...

    پاسخحذف
  2. آآآه زندگی، زندگی پر از تصمیم گیری و محدودیته، همیشه باید یه چیزی رو انتخاب کنی و از بقیه دست بکشی، کاش هوا یکبار دیگه بیاد سیب بخوره و ما رو از این محدودیت ها نجات بده

    پاسخحذف
  3. من هم فکر می کنم تصمیم مهمی است ولی شاید مهم ترین تصمیم افراد نباشد ،چرا که تصمیمات مهم دیگری مثل درس خواندن برای کنکور، انتخاب رشته، ازدواج، خارج رفتن، شغل انتخاب کردن، فرزند دارشدن و ... هم تصمیمات بسیار مهمی در زندگی هستند. آنچه که مهم است آگاهانه و عاقلانه تصمیم گیری کردن است البته از مشورت و تجربه دیگران استفاده کردن هم مهم است، البته هدف دار زندگی کردن هم بسیار مهم است،اینکه انسان جایگاه خود را در مجموعه هستی پیدا کرده باشد و رابطه خود را با خالق هستی برقرار کرده باشد و به زیبایی های هستی و مخلوقات خدا عشق بورزد و مفهوم خدمت به جامعه و بشریت را حس کرده باشد. البته شناسایی فرصت ها و تهدید ها در سطح ملی و جهانی هم بسیار مهم است
    به طور خلاصه من فکر می کنم تجریه کار در خارج برای خدمت موثرتر کردن در داخل مفید است و مدت این تجربه بستگی به شرایط کار در داخل دارد و نباید فراموش کنیم که زمان به سرعت می گذرد و تصمیم گیری و عمل به موقع بسیار مهم است.

    پاسخحذف
  4. برگرد عزیزم که مرا همسفری نیست/در گوشه ویرونه ی دل بی تو کسی نیست
    ولی واقعا تبلیغات غرب ضد ایران حتی توی دانشجوهای ایرونی خارج از کشور هم ناثیر گذاشته و متاسفانه از ایران و باز گشت به وطن می ترسند و برای خود تابو درست کردند و حاضرند با پایین ترین استاندارد زندگی و در خانه های کوچک و بی امکانات زندگی کرده و خوشحال باشند و به وطنی که در آن پول در آوردن برای آدم های تحصیل کرده عین آب خوردن است ، هرگز بر نگردند
    شاید آمریکا در سال های آینده به علت بحران انرژی دیگر قدرت برتر نباشد و دیگر ایرانیها به اینکه از جوانی با سخت ترین شرایط زندگی در آمریکا کنار آمدند افتخار نکنند

    پاسخحذف
  5. یکی از استادهای دانشگاه ما در تهران، دکتر اعرابی، می‌گفت که قبل از اومدن به ایران زنگ زده و با دکتر لوکس (خدا رحمتش کنه) در این مورد مشورت کرده بوده. دکتر لوکس گفته که اگه برای وطن پرستی و چیزهایی مانند این می‌خوای برگردی، برنگرد. اما اگه دوست داری این جا زندگی کنی و از زندگی در ایران لذت می‌بری، برگرد. دکتر اعرابی هم برگشته بود و در اون چند سالی که من دیدمش به نظر راضی می‌رسید.

    اتفاقا دکتر اعرابی هم تگزاس ای اند ام درس خونده بود. از تگزاس تک و چند جای دیگه هم پیشنهاد کار داشته.

    نظر من اینه که نرفتن به ایران بعد از تموم شدن تحصیل به معنای هیچ وقت نرفتن به ایران نیست. اگه بخواین می‌تونین یک مدت این جا باشین و بعد اگه خواستین برگردین. از اون طرف هم رفتن به ایران به معنای هیچ وقت برگشتن نیست. البته قبول دارم که رفتن به ایران و بعد دوباره برگشتن به (مثلا) آمریکا کمی سخت‌تره. اما ناممکن نیست. یعنی منظورم اینه که الزاما یک انتخاب ابدی بین دو گزینه نیست. همیشه جا برای تغییر نظر وجود داره.

    پاسخحذف
  6. من این دلتنگی را احساس کرده ام،واینگونه حلش کردم.
    بر می گردم،می خواهم مکانی که در آن متولد شده ام، جایی باشد که در آن آرام خواهم گرفت و در آن دفن خواهم شد. با عشق به کار سال ها به تلاش مشغول می شوی ولی در آخر از اینکه تنها در خاکی بیگانه دفن شوی می ترسی و به زادگاهت بر می گردی.
    همه چیز تغییر کرده ولی خورشید همان گونه می تابد که در گذشته می تابید، و خاک همان خاک است. اینجا ایران است.
    پیامبر -ص- نیز هجرت کردند بعد از هجرت برای آزادی شهرشان تلاش کردند، شهرشان را نجات دادند در حالی که شهر جدیدی را به وجود آورده بودند ولی به زادگاهشان برنگشتند چون: الیس الله بکاف عبده. الزمر 36، و همین دلتنگی را از بین می برد و انسان هر جا که باشد، تنها نیست چون: نحن اقرب الیه من حبل الورید. ق16،
    و با این اندیشه کره زمین ملک خدا است، پس من با ایمان و شاد در کره خودم زندگی خواهم کرد و فرقی نمی کند که کجا زندگی کنم. و هیچ وقت احساس دلتنگی نمی کنم، چون:بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا یونس 58. معنی: مردم به چی دل خوش کردن مردم باید
    به فضل و رحمت خداوند شاد باشن.

    پاسخحذف