۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

در غربت ۲

هی از من می پرسن که به هیچی ویار نداشتی؟
هی من هم جواب می دم که والله اولش یه چیزایی دلم می خواست، مثلا نون سنگک، قره قوروت ... ولی اینجا پیدا نمی شد. بعد خیلی منطقی با خودم و بچه صحبت کردم که بی خیال ویار و هوس تو غربت! آخه بدتر حسرت به دل می مونید!

۷ نظر:

  1. عزیز دلمممممم مگه من نگفتم هر چی می خوای بگو برات پست می کنم !!! اصن با خودت کار ندارم، عزیز خاله رو چرا اذیت می کنی !!

    اصن یوسف جون خاله بگو چی می خوای خودم برات میارم :*

    پاسخ دادنحذف
  2. میگفتی‌ ترنّم بانو سرِ یه چشم به هم زدن برات یه نون سنگک مشتی‌ میپخت؟!!

    پاسخ دادنحذف
  3. :) اى جانم. خوبه كه هر دوتون منطقي قبول كردين

    پاسخ دادنحذف
  4. کامنت های من چرا اینجا نیستند. یک دو سه امتحان می شه... مریم.منصوری

    پاسخ دادنحذف
  5. یک بار دیگه با ورد پرس امتحان می شه . یک دو سه

    پاسخ دادنحذف
  6. خب حالا که امتحان شد. می خواستم اینو بگم که: چرا می گی نداری،گفتنش را بگو یک سری چیزهای دیگه هم اضافه کن خدا رو چه دیدی، شاید پیدا شد!

    پاسخ دادنحذف
  7. مریم خیلی عزیز
    نمی دونم چرا تا حالا بهت شخصن تبریک نگفته بودم مادر شدنت رو. این تبریک های فیس بوکی به نظرم درست و حسابی نیست.
    آرزو می کنم خانواده ی کوچیک تون همیشه شاد و آروم کنار هم باشه و مطمئنم یوسف کوچیکت خوشبخت خواهد بود با داشتن چینین مادری.
    خیلی تبریک می گم بهت. بوس.

    پاسخ دادنحذف