۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

مادرم

میگن که آدم تا وقتی خودش مادر نشده، قدر مادرش رو نمی دونه، چون نمی دونه مادرش چقدر واسش زحمت کشیده تا به اینجا رسیده. ولی من نه به خاطر اینکه مادر شدم، نه به خاطر اینکه من هم درد رو تجربه کردم که البته به اندازه دردی که مادرم کشیده نبوده، نه به خاطر اینکه حس دوست داشتن فرزند رو تجربه کردم قدر مادرم رو بیشتر می دونم. به خطر اینها هم هست، ولی بیشتر به خاطر اینه که می بینم چقدر بی نظیر به کودک من محبت می کنه، به خاطر اینه که باز هنوز هم من که مادر شدم نشسته ام و او مادرانه زحمت می کشه. بعضی از آدمها به طور ذاتی مادر هستن، ربطی به این نداره که اصلا بچه دارن یا نه. گاهی فکر می کنم، نه اصلا مطمئن هستم که من نمی تونم مثل مادرم بشم.

مثل پروانه دور بچه ام می چرخد و من نگاهش می کنم. عاشقانه نگاهش می کنم. من مادرم را عاشق تر شدم.

۵ نظر:

  1. یه کمی‌ یاد بگیر!

    پاسخحذف
  2. eee chera man in posto nadide budam :( chetor ye hamchin chizi momkene :D

    پاسخحذف
  3. خیلی خوبه که مادرت رو هنوز داری. خیلی خوبه که مادرت رو پیشت داری. خیلی خوبه که مادرت رو اینجا پیشت داری.
    خیلی خوبه که مادرت می تونه تند تند بیاد پیشت اینجا. خیلی خوبه که اینجوری واست نبوده که مادر پیرت با هزار امید و آرزو پاشه سختی بکشه بره یک کشور غریب ویزا بگیره بهش ندند. دلش رو بشکونند.امیدشو کور کنند. چرا؟ چون تقاص این رو باید بده که کسان دیگه ای بدون فکر از دیوار سفارت بالا رفتند. اما خانواده خودشون راحت میاند و زندگی می کنند و بچه دار می شند و کار می کنند و لذت می برند و ...
    اون مادر پس 5 سال دوری از فرندش بدون اینکه بتونه اون رو دوباره ببینه از دنیا رفت. اما عیبی نداره. نوشته من رو پاک کن اما می خواستم بگم تو خوش باش. چونکه خیلی خوبه که مادرت پیشته.

    پاسخحذف