۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

ماجراهای من و گلدون های خونه ما (۱)

دایه مهربان تر از مادر شده بودم، می خواستم حسابی به اون جوونه کوچیک که بین این همه شاخه پر از برگ نیمه خشک به دنیا اومده محبت کنم که نکنه خشک بشه. نازش کردم. جوونه کوچیک افتاد و جوون مرگ شد. غصه خوردم. حالا باز یک جوونه بالا اومده و من از دور بهش محبت میکنم که زود زود بزرگ بشه و گلدون خونه ما رو سبز کنه.

۴ نظر:

  1. خوب مری جونم یه کم یواشتر دیگه

    پاسخ دادنحذف
  2. جسارتا، اون گیاه شما اصطلاحا robust نبوده. برگ‌ها باید بریزن و نسل‌ها باید عوض بشن تا با این دست زدن‌ها از بین نرن. بعله....

    پاسخ دادنحذف
  3. همیشه بچه ها در حمایت و سایه بزرگترهای خود هرچند که پیر و فرتوت شده باشند رشد می گنند و بزرگترها مهمترین هدفشان در زندگی دور کردن کودکانشان از گزند دیگران است تا به آنها آسیبی نرسد

    پاسخ دادنحذف