- وای خدای من، اینجا رو نگاه کن، ... نارنج ...، می دونی چند ساله که نارنج نخوردم؟
پیرمردی که جلوی من در صف ایستاده بود برگشت به طرفم، لبخندی زد و گفت "نارنج با ماهی خیلی خوب می شه." دولا شد و چند تا نارنج برداشت.
- پس شما هم قراره آخر هفته سبزی پلو ماهی درست کنید؟
پیر مرد در حالی که نارنج ها را برای حساب کردن جلوی آقای صندوقدار می گذاشت گفت: " من که خودم بلد نیستم ماهی درست کنم، فردا میام رستوران روبه رویی، ماهی می گیرم، نارنج هام رو هم با خودم میارم"
۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه
تن های تنها
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
:(
پاسخ دادنحذفچقدر عنوانت رو عالی انتخاب کردی مریم:)
پاسخ دادنحذفمونا مي خواستم فقط با ديالوگ بنويسم اولش
حذفحالا شايد نوشتم اينجا گذاشتم اونوقت بگو جواب داده يا نه
والا که ما نفهمیدیم این عنوان چه ربطی به متن داشت، آی کیو پایین که میگنا به این میگن دیگه! باز خوب تو تونستی یه نارنج پیدا کنی که دلتو باهاش خوش کنی! ما که اون رو هم نداریم!
پاسخ دادنحذفسلام. به نظر من جزو بهترین نوشته هات بود.
پاسخ دادنحذفبه نظرم قدری کوتاه تر و سرد تر اگر ارایه می شد، تاثیر گزار تر می بود.
وحید
نظر بنده به نظر وحيد نزديك تر است! :)
پاسخ دادنحذف