چند كيسه دستم بود. يكى از كيسه ها روى زمين افتاد. پسرك كنارم ايستاده بود. مانده بودم خودم دولا شوم و كيسه را بردارم يا از پسرك بخواهم كيسه را به من بدهد. مطمئن نبودم كه اگر از او بخواهم اين كار را مى كند يا نه. با خودم گفتم امتحانش كه مجانى است.
به پسرك گفتم: مامان جان، مى شه اين كيسه رو بهم بدى؟ پسرك دولا شد، كيسه را برداشت و به دستم داد. حس عجيبى پيدا كردم. اولين بارى بود كه از او خواسته بودم براى من كارى انجام دهد. فكر نمى كردم پسرك يك سال و چهارماهه ام به اين زودى بتواند كمك حالم شود.
واااااااااای جانم >:)<
پاسخحذفّٔا این چرا ایمیلش واسه من نیومد! وای چه حس خوبی! ما شدیدا منتظر تجربش هستم!
پاسخحذفالبته فکر کنم قبلا هم ازش خواسته بودی که چادر نمازتو بیاره!
پاسخحذف