كارتون تماشا كردن فسقلي كه تمام شد خواستم يك برنامه ببينم. كنترل تلويزيون را برداشت و خاموشش كرد و گفت: مامان نبايد تلويزيون ببيني چشمات درد مى گيره!!!
دلم می خواهد روزی داستانی بنویسم که برای همیشه ماندگار شود. شاید یکی از روزهای بعد از چهل سالگی. با نقد داستانهایم به من کمک کنید تا بتوانم بهتر بنویسم. ( لطفا در مورد نوشته هایم نظر بگذارید. نوشته های بی ربط پاک می شود)
شیطونک!
پاسخحذف