۱۳۸۶ آبان ۱, سه‌شنبه

بر باد رفته

بر باد رفت ... در آب رفت ... آن یار قدیمی بعد از هفت سال رفت ... برای همیشه رفت. ه
بعد از هفت سال که صبحها هنوز چشم باز نکرده سراغش می رفتم و شبها آخرین چیزی بود که از خودمم جدایش می کردم . هیچ تازه به بازار آمده ای هم نتوانست جایش را بگیرد که همه چیز تمام بود. حتی لنز گذاشتن هم به دوری از آن نمی ارزید که سبک بود و زیبا. ه
ولی رفت ... بر باد رفت ... در آب رفت ... و من هم نمی توانم دنبالش بروم تا پیدایش کنم. پیدا کردنش محال است. ه
از روزی که رفته بد جوری به دردسر افتادم ... لنز می گذارم ... سردرد می گیرم ... عینک جدید هم بر خلاف ظاهرش به آن سبکی نیست. ه
خلاصه در فراق یار قدیمی ام ... یاری که هفت سال در تمام لحظات با من بود ... ه
باورم نمی شود که باد آن را برد ... آب بلعیدش ... کاش کسی پیدایش کند ... ه
کاش رو هم کاشتند ... کاشکی در آمد ... مانده ام چه کنم ... نمی دانم ... در دیار غربت هم همه چیز سخت تر می شود. ه

۱ نظر:

  1. نميري تو! اولش دلم هوري ريخت پايين گفتم كي بوده كه بعد از 7 سال ولت كرده!

    پاسخحذف