۱۳۸۶ آبان ۷, دوشنبه

خواب

وقتی بچه هستی و باید بخوابی، نمی خوابی و به هر دوز و کلکی شده مامان رو خواب می کنی و فرار می کنی. گاهی هم به زور کتک چند ساعتی زیر پتو دراز می کشی. خودت رو به خواب میزنی ولی خواب نمی ری. ه
جوان که می شوی، می خواهی صبحها بخوابی، می خواهی ظهر ها بعد از نهار چرت بزنی. ولی وقت نداری. خیلی دلت می خواهد بخوابی ولی نمی شود. ه
پیر که می شوی، آنقدر وقت داری که بخوابی ولی دیگر خوابت نمی برد! ه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر