لیوان چای را از روی میز نهارخوری برداشت. دوتا لیوان هم روی عسلی جلوی مبل بود. یک لیوان نیمه پر روی میز کار شوهرش ... دو تا لیوان هم روی پیشخوان آشپزخانه ... تمام خانه را خوب گشت که دیگر لیوان کثیفی باقی نماند. دستکشهایش را دستش کرد، لیوانها را یکی یکی با دقت شست و در جاظرفی گذاشت.
خیلی گرمش شده بود. یک لیوان برداشت. در یخچال را باز کرد. پارچ آب سرد را بیرون آورد. نوشیدن آب سرد در گرما چقدر می چسبید. آب را نوشید و لیوان را کنار یخچال گذاشت و سراغ کارهایش رفت.
شوهرش که از سر کار آمد، یک راست رفت سراغ یخچال، بطری شربت آبلیمو را بیرون آورد. یک لیوان برداشت و ...
دو تا لیوان برداشت و توی سینی گذاشت. عادت داشتند که وقتی فیلم می بینند چای و کیک بخورند. در سکانسی از فیلم دوستان قهرمان فیلم برایش تولد می گیرند. شوهر تازه یادش میفتد که که دو روز دیگر تولد همسرش است. وقت زیادی برای خریدن کادوی تولد نداشت.
قبل از خواب شوهرش آب نمک قرقره کرد. نمی خواست دوباره سرما بخورد. لیوان آب نمک را گذاشت بالای یخچال. صبح که از خواب بیدار شد، شوهرش دو تا لیوان پر شیر موز درست کرده بود. شیرموزها را با سرعت سر کشیدند. فرصت شستن لیوانها نبود.
وقتی به خانه برگشت و دنبال لیوان تمیزی می گشت که آب بنوشد، از لیوان تمیز خبری نبود. باید دوباره لیوانها را از جای جای خانه جمع می کرد و می شست. نگاهی به آشپزخانه انداخت، دو لیوان شیرموز روی پیشخوان بود. جلوی تلویزیون، دو تا لیوان چای ...بالای یخچال ... روی میز کار ... روی میز نهارخوری... آهی کشید ... خیلی خسته بود. حوصله شستن لیوانها را هم نداشت ولی چاره ای نبود ... بارها تصمیم گرفته بودند که فقط از دو تا لیوان استفاده کنند، ولی هر بار یادشان می رفت و باز تمام لیوانها نشسته باقی می ماند.
لیوانها را جمع کرد و شست و در جاظرفی گذاشت. دستمالی برداشت . لیوانها را یکی یکی خشک کرد و در سینی چید. دو تا لیوان هنوز در جا ظرفی بود. سینی را برداشت و دنبال جایی می گشت که آنها را قایم کند.در افکارش غرق بود که شوهرش وارد خانه شد و سلام داد. یهو ترسید وسینی از دستش زمین افتاد. تمام لیوانها شکسته بود. از روی رضایت لبخندی زد ...
شوهرش هم لبخند زد چون بالاخره فهمید برای تولدش چه کادویی باید بخرد.