۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

برای دوست فیروزه ایم

عکسهای عروسیت،‌ لباس فیروزه ایت، مرواریدهای فیروزه ای روی تاج سرت،‌ قاب آیینه ات و پایه های شمعدانی هایت که فیروزه ای بودند،‌ قرآن باز شده جلوی رویتان با حاشیه های فیروزه ای،‌ سنجاق سینه ات که فیروزه ای بود،‌ گردن بندت با نگین فیروزه ای و دسته گلت که پر بود از گلهای نرگس و با دسته گل تمام عروسهای دنیا فرق داشت،‌ مرا برد به خانه تان که یک حوض فیروزه ای دارد با ماهی های قرمز و دخترت که یک پیراهن آبی فیروزه ای پوشیده و دور حوض لی لی بازی می کند. آفتاب به صورتش می تابد و چشمهای فیروزه ایش بیشتر از آب شفاف حوض فیروزه ای می درخشد. لی لی بازی می کند و منتظر توست که از سرکار برگردی.
نمی دونم یه خونه با حوض فیروزه ای این روزها تو تهران پیدا می شه یا نه؟‌ ولی مطمئنم که اگه تو بخواهی حتما پیدا می کنی.
دوست عزیز فیروزه ایم،‌ همیشه شاد و خوشبخت و فیروزه ای باشی.

۳ نظر: