۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

به سراغ من اگر می آیید ...

چند روز پیش کتاب حافظ رو برداشته بودم و غزل به غزل می خوندم. به بعضی از بیت ها که می رسیدم دوباره از اول می خوندمشون و لذت می بردم که رسیدم به این بیت:
فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان
لب بگشا که می دهد لعل لبت به مرده جان
نمی دونم چرا به این فکر افتادم که باید برای روی سنگ قبرم چیزی بنویسم. خیلی به این موضوع فکر کردم که دوست دارم چی روی سنگ قبرم نوشته باشه. ولی تنها تصویری که در ذهنم می آمد یک سنگ قبر سفید بدون نوشته بود. انگار یک عالمه کارهای انجام نداده و یک عالمه آرزوهای نرسیده و یک عالمه تجربه های نداشته نمی گذاشتند که بتوانم چیزی بنویسم. فقط همین ....

۱ نظر: