۱۳۸۶ فروردین ۲۳, پنجشنبه

پارتی بازی؟!؟

گاهی فکر می کنم که خدا برای ابراهیم پارتی بازی کرد که براش گوسفند فرستاد. درسته که قربانی کردن فرزند کار خیلی سختیه ولی اگه بخواهین نسبت کوچکی آدمهای دیگه نسبت به ابراهیم را در قربانی کردن فرزند ضرب کنید اونوقت چیزهای کوچیک دیگه که مردم عادی خیلی دوسش دارن و ازش می گذرند میشه همون قربانی کردن. پس چرا خدا برای اونا گوسفند نمی فرسته؟
الان اگه آقای شوهر اینا رو بخونه یا آقای پدر ، حتما می گن که در حکمت خدا چرا نیار ، یا از کجا می دونی که خدا نفرستاده. ولی خداییش خیلی دلم می خواهد خدا یه باربرای من یه گوسفند بفرسته. نا شکری نمی کنم. یه خورده بنده پر توقعی هستم(فقط یه خورده!). نه؟
خدایا خیلی دوست دارم . خیلی هم چاکرتم . خیلی هم مخلصتم. اکه حرف بدی می زنم اینا رو ندیده بگیر. اگه هم نه. یه گوفسند بفرست دیگه
ولی جدا از همه این حرفهای مالیخولیایی... خدایا شکرت به خاطر همه چیزایی که به من دادی. می دونم که خیلی بیشتر از اونی که سزاوارشم بهم دادی... منو ببخش برای تمام پرتوقعی هایم... خدایا دوست دارم برای اینکه هستی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر