وقتى سري كتابهاي "آتش بدون دود" را تمام كردم دلم خواست بروم گزل آخرين فرزند مارال و آلنى را پيدا كنم و قصه زندگيش را بنويسم. ببينم آخر نتيجه اينهمه مبارزه به كجا رسيد!
دلم می خواهد روزی داستانی بنویسم که برای همیشه ماندگار شود. شاید یکی از روزهای بعد از چهل سالگی. با نقد داستانهایم به من کمک کنید تا بتوانم بهتر بنویسم. ( لطفا در مورد نوشته هایم نظر بگذارید. نوشته های بی ربط پاک می شود)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر